من ، غم ، تنهایی
 
درباره وبلاگ


سفر غریبی داشتم توی اون چشم سیاهت، سفری که برنگشتم گم شدم توی نگاهت، یه دل ساده ی ساده کوله بار سفرم بود، چشم تو مثل یه سایه همه جا همسفرم بود، تو شدی خون تو رگهام، من دیگه خودم نبودم، برای نفس کشیدن دیگه محتاج تو بودم ................................ این وبلاگ برای و فدای تمامی کسانی است که از روزگار نامروت زخم خورده اند و روزگارشان بر خلاف آرزوهایشان گذشته است.
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:






روزگارم بر خلاف آرزوهایم گذشت
خسته در حبس زمینم، ماه من یادم کن




-میبوسمت سه تایی، من وغم وتنهایی، امان از این جدایی، دلتنگتم خدایی

-از خدا میخواهم هرانچه را که شایسته توست به تو بدهد نه انچه را که ارزو داری زیرا گاهی ارزوهای تو کوچک اما شایستگی تو بسیار است

-به چشم گفتم برات اشک نریزه دلم گفت ببار که خاطرش خیلی عزیزه

-نوشتم از اشنایی ترس دارم/نوشتم از جدایی ترس دارم/نوشتم باتو هستم تا همیشه/ولی از بی وفایی ترس دارم

-مهربونیات زیاده که هنوز خوب وصبوری ~ مثل یک حس قشنگی حتی وقتی خیلی دوری

-ای کاش مردن بجای جدایی بود، چون مردن یک لحظه است، ولی جدایی ذره ذره مردن

-خدایا عاشق هستم، خدا دستم به دامانت، نگیر اورا از من که میگیرم گریبانت!





چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:, :: 1:1 ::  نويسنده : مصطفی